مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

بد حالی

مانی جونم امروز اصلا حالم خوب نیست نمیدونم چم شده حالت تهوع دارم و احساس سنگینی میکنم واسه همین سعی کردم چیز زیادی نخورم شاید تو عزیز دلم امروز برات سخت بگذره مامانتو ببخش راستی امشب خونه ی عمه سمیه دعوتیم همه هستن خدا کنه تا شب حالم بهتر شه
2 فروردين 1390

از پارسال تا امسال

مانی جون اینا رو واسه تو میگمبه امید خدا سال بعد این اتفاق ها سه نفره میوفته. دیروز غروب بابات رفت بالا و مامانیت عیدی هامون رو داده بود بهش من گفتم چرا الان دادن گفت چون مال ما با بقیه فرق داشته خواسته جلوی اونا نده واسه شما یه بلوز و شلوار جین فسقلی بود به بابا پول دادن و من هم یه بلوز که مامانییت شب گفت واسه خاطر شکم قلمبه ی من این مدلی گرفتن.واسه شام همه ی عمه هات بالا بودن مامانیت سبزی پلو با ماهی و کوکو سبزی پخته بود منو بابات آخر از همه از سر سفره پا شدیم.آجیل و شیرینی رو هم قبل از سال تحویل خوردیم گفتیم نمیشه نصف شب بخوریم. و بعد هم وقت نخود نخود هر که رود خانه خود اما عمه آمنه اینا قرار بود امسال سال تحویل خونه ی مامانی بمونن عم...
1 فروردين 1390